خیلی غصه م گرفت.خیلی به یه سفر نیاز داشتم.زدم از خونه بیرون یکساعت راه رفتم وبا خدا حرف زدم.فقط التماس کردم که به پای ناشکری نزاره.
بعدم چهارشنبه نوزده اردیبهشت رو با هم دیدیم.آخر شب بابا گفت که ببین بدبخت تر از ما هم وجود داره.منم گفتم خوشبخت تر از ما هم وجود داره...
خاطرات روزانه من و محمد جونم...برچسب : gif,name,meaning,m,and justice for all,definition,like clockwork,l,meme,es6, نویسنده : 1mahta645 بازدید : 19
برچسب : نویسنده : 1mahta645 بازدید : 24
اینجا هم هوا شبیه روزای زمستونیه.دلم یه بخاری میخواد با یه پتو کز کنم تنگش
خاطرات روزانه من و محمد جونم...برچسب : نویسنده : 1mahta645 بازدید : 22